چگونه ستایشت کنم؟ ... در حالی که قلبت از محبّت بی نیاز است
چگونه به خاطر آورم ات، در حالی که عشقت در وجودم جاری است
بگذار نامت را تکرار کنم نامت زیباست، دلنشین است...
چه داشتی که اینگونه طلسمم کردی ؟؟ من اینگونه نبودم تو مرا با
عشق آشنا کردی، تو هوای دلم را با طراوت کردی ،و الفبای محبت را
دوباره برای دلم سرودی ،حس میکنم هر لحظه به مهرت عاشق تر میشوم،
تو را شعر می کنم تا آهنگ معنی بگیرد تا التیامی شود بر دردهای دلم...
نمیدانم که هستی ؟؟چه هستی ؟؟از کجا و برای چه آمده ای؟؟ اما مهربانی
قلبت را می فهمم، سادگی روحت را باور دارم....
تو اینجایی ، در یاد من ،در کنار من ، با من مانده ای گر چه با من نیستی
دل کهنه ام را پسندیده ای ، جان بی رمق و روح شکسته ام را پذیرفتی
شاید خیلی از واقعیت ها ی پوچ دنیا ،جای حس عاشقانه را بگیرد و مرا از
تو و تو را از من دور سازد اما بدان که تا بی نهایت
دوستت دارم...